چرب زبان. چرب سخن. چربگو. خوش سخن و شیرین زبان: از آن چرب گفتار شیرین زبان گره برگشاد از دل مرزبان. نظامی. همه نیم هشیار و شه نیم مست همه چرب گفتار و شه چرب دست. نظامی. رجوع به چرب زبان و چرب سخن و چربگو شود
چرب زبان. چرب سخن. چربگو. خوش سخن و شیرین زبان: از آن چرب گفتار شیرین زبان گره برگشاد از دل مرزبان. نظامی. همه نیم هشیار و شه نیم مست همه چرب گفتار و شه چرب دست. نظامی. رجوع به چرب زبان و چرب سخن و چربگو شود
نرم زبان. که سخنی نرم و ملاطفت آمیز دارد. که به رفق و ملایمت و ملاطفت و مردمی سخن گوید، که به شرم و آهستگی سخن گوید: بهنانه، زن نرم گفتار. (منتهی الارب) ، فروتن. متواضع: مشو نرم گفتاربا زیردست که الماس از ارزیز یابد شکست. نظامی
نرم زبان. که سخنی نرم و ملاطفت آمیز دارد. که به رفق و ملایمت و ملاطفت و مردمی سخن گوید، که به شرم و آهستگی سخن گوید: بَهْنانه، زن نرم گفتار. (منتهی الارب) ، فروتن. متواضع: مشو نرم گفتاربا زیردست که الماس از ارزیز یابد شکست. نظامی